در این نشست دکتر سید حسن اخلاق؛ استاد دانشگاه در آمریکا و صاحب نظر در فلسفه غرب پرسیده شده، دانشجو کیست؟
ایشان پاسخ دادند؛ همانطور که دانشگاه یک پدیده جدید است، دانشجو نیز مدرن است. دانشجو مانند دانشجوی قدیم و کسی که مشتاق دانایی بود نیست؛ دانشجو موجودی که فکر می کند که از طریق دانشگاه هویت خود را بیابد و تاثیر گذار در جامعه باشد است. یعنی رسالت دارد. هویت دانشجو با دانشگاه و دانایی و دنیای مدرن مدرن پیوند خورده، دانایی به معنای رویکرد انتقادی و مدرن و درگیر شدن با واقعیت های جامعه است. دانشجو با دانشجوی دوران خواجه نصیر تغییر پیدا کرده است و دانشجوی امروز باید تاثیر گذار در جامعه باشد.
چرا دانشگاه در افغانستان جایگاه پیدا نکرد؟
وارداتی بودن دانشگاه ، اینکه دانشگاه در افغانستان عنصر طبیعی نبوده و در خاک مناسب رشد نکرده، دکارت در غرب اول علوم متفاوت را مطرح می کند و ریشه این ها را فلسفه می‌داند و می گوید این فلسفه است که به این علوم رشد می دهد. بدین منظور؛ در زمین نامناسب و شور زار درخت رشد نمی کند. دانشگاه در افغانستان و کشورهای مشابه نتوانسته است که با روحیه آنجا هماهنگ شود و همیشه نیروی خود را صرف دفاع از خود کرده و کوشش کرده خود را ثابت کند و بگوید که عضو طبیعی در جامعه است. سید جمال الدین در یک سخنرانی در سیتی حاله کلکته هند می گوید؛ چرا دانشگاه در کشورهای اسلامی نتیجه نداده است ، چرا دانشگاه مونتاژ گر است و علم به سبک غربی می آورد اما نتیجه نمی دهد. پاسخ ایشان این است که؛ چون دانشگاه را از غرب گرفتیم ولی فضای دانشگاه را نگرفتیم. دانشگاه در فضای فلسفی رشد می کند و که این فضا در کشورهای اسلامی وجود ندارد. یعنی دانشگاه در خانه خود نیست. در ارتباط با افغانستان، نیز باید گفته شود که دانشگاه در نست و تعلیم و تربیه افغانستان ایجاد نشده است. روشنفکران افغانستانی با جامعه بیگانه بودن و نتوانستند با جامعه ارتباط برقرار کنند.
دو گروه اندیشه ورز در افغانستان حضور داشتند؛ عده ای علوم دینی می خواندند و عده دیگر علوم غیر دینی می خواندن، دانشگاه وقتی آمد نتوانست با این دو گروه ارتباط برقرار کند. در لیسه حبیبیه معلم هندی انگلیسی درس می داد و دانش آموز فرهنگ انگلیسی یاد می گرفت و لیسه امانی زبانی جرمنی و لیسه استقلال فرانسوی. در دانشگاه کابل کسی درس می داد که غرب رفته و فرهنگ غربی را آورده و تدریس می کند. آموختگان این مکان ها چیزهایی می آموزند که به درد جامعه ما نمی خورد. معمولا دانشجو و دانشگاه جز جامعه مدنی هستند اما در افغانستان مستقیم با دولت سرو کار دارند و وارد فضای سیاست زدگی شده اند و با تولید دانش فاصله زیادی گرفته اند. در صورتی که دانشگاه باید زبان و فهم خود را ایجاد می کرد.
دانشگاه های خصوصی نتیجه خواست طبیعی افغان ها نبود و فرایندی بود که بدون آگاهی و ادامه سرماه داری بود که وارد افغانستان شد. دانشگاه پروسه است و نه پروژه که در غرب 900 سال قدمت دارد. آیا دیگر university یعنی جایی که چند جانبه گرایی به یگانگی می رسد نیست؟ این یعنی هنوز ظرفیتی در درون دانشگان نهفته است که باید استفاده شود.
پیشنهاد دکتر اخلاق
مایه خوشبختی است که شما هستید و هنوز برنامه دارید. نا امید شدن با روحیه دانشگاه سازو گار نیست. ارزش های بزرگ و ایده بزرگ رو بی قیمت ساخته است. برای داشتن یک جامعه پیشرفته و عدالت باید زحمت کشید. عدالت آسان بدست نمی آید و بشر برای بدست آوردن آن هزینه داده که ما هم باید هزینه بدهیم. بیست سال اخیر وضعیتی را بوجود آورد که ما را متوقع ساخت تا مسئولیت دار. فرصت خود باوری را از ما گرفت. دانشگاه به راحتی به وجود نیامده و یک شبه هم ایجاد نمی شود. باید نگاه ها ی بلند داشته باشیم، فرصت جدید فرصت کار است، دیروز استفاده از دستر خوانی بود که دیگران آورده بودن ولی امروز باید چیز اندک پیش رفت باید بنشینیم ببینم که علم جدید چه نسبتی با فرهنگ ما دارد. دانشگاه و فلسفه به میان آمده که ما توسط آنها مشکلات را حل کنیم؛ چرا نگاه بد بینانه در جامعه ما وجود دارد، چرا عدالت نیست. هم اکنون باید مجالی برای اندیشیدن پیدا کرد و بعد از بیست سال نقش بازی کردن به جایی رسید؛ الان ما هیچی نیستیم ولی خودمان هستیم.

برنامه های آینده


Visitor Count
1705172
امروز
دیروز
این هفته
هفته گذشته
این ماه
ماه گذشته
تمام روز ها
976
2816
7287
1680028
44120
94497
1705172
2024-05-20